محفل دوستان وبلاگ نویس شیروان

هدف این وبلاگ انتشار بهتر و حمایت از مطالب وبلاگ نویسان شهرستان شیروان می باشد

محفل دوستان وبلاگ نویس شیروان

هدف این وبلاگ انتشار بهتر و حمایت از مطالب وبلاگ نویسان شهرستان شیروان می باشد

مشخصات بلاگ

هدف این وبلاگ انتشار بهتر و حمایت از مطالب وبلاگ نویسان شهرستان شیروان می باشد و سعی بر جذب و معرفی وبلاگ نویسان شهرستان, استفاده بهتر از استعدادها می باشد لذا از تمامی وبلاگ نویسان خواهشمند است تا همکاری لازم را بعمل آورند.

عیسی ایزانلو
1/07/1392

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۳۱ تیر ۹۳، ۱۶:۲۲ - محسن
    خوبه
پیوندها

برای باغبانی که دلتنگ بهار است ...

دوشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۲، ۰۹:۰۰ ق.ظ
برای باغبانی که دلتنگ بهار است ...
 

از روزی که چشم باز کرده ای، از روزی که خاک و خدا را شناخته  ای ،دلت برای این خاک سوخته است، تو زمین را زیبا خواسته ای و زیبا ساخته ای ، تو باغبان پیر این آبادی هستی، باغبانی که بی برگی هیچ درختی را بر نمی تابد، کسی که چشمانش پر از عاطفه و باران است و ابرها را میهمان عزیز خود و خداوند می داند.

تو با این زمین نسبت داری ، زمین سرسبزی امروزش را مدیون توست، تو پیش از بهار برف و خواب درختان را می تکانی ، پیش از بهار به سراغ درختان می روی، تو عاشق بهاری و زمین را سبز می خواهی.

 این رزوها که ذهن زمین دارد از زندگی و سبز بودن تهی می شود، این روزها که برگ ها از بی برگی رنگ می بازند و گونه بر خاک می سایند تو غمناک تر از غروب خیره در درختان باغی، خیره در دشت و آبادی، تو خیره در خاکی هستی که خوابِ خواب را می بیند.

حالا پاییز آمده است،پاییز بهار را ، رویش را، طراوت را از دل و رخسار جنگل شسته است، ایمان و روح رویش را از باغ گرفته است، پاییز بی تبر آمده است، بی صدا، بی آنکه کسی دشمن بداندش، بی آن که کسی باور کند، درختان را یکی پس از دیگری از خویش، از زندگی تهی می کند، و تو با حسرتی بلند و چشمانی لبریز اشک و عشق می گویی: بر پای بمانید، رنگ نبازید، بهار می آید اما تو تنهای تنهایی. باغ خواب است، شاید خواب بهار را ببیند.

فریدون مشیری چه دردمندانه سروده است:

دلم خون شدا از این افسرده پاییز

از این افسرده پاییز غم انگیز

خروش این کلاغان از سر کاج

که شد گلزارها تاراج تاراج

خورد گل سیلی از باد غضبناک

به هر سیلی گلی افتاده بر خاک

چه گویی بغض می گیرد گلویم

اگر با تو نگویم با که گویم

تو قد خمیده این دیاری که با درخت یاری، تو این درختان را مثل فرزندانت دوست داری و درختان بالابلندی امروزشان را مدیون برپای ایستادگی های دیروز تو هستند. درختان خوب می دانند که تو بی قرار قدکشیدن شان هستی، بی قرار شکوفه باران شان، بی قرار سرسبزی شان.

تو با بهار برادری، دستانت همه پر از شکوفه مهر است، پر از طلوع زندگی ، پر از راز رویش، تو بی هراس هر خار، خاک را به شکوفه می نشانی، زمستان نمی داند روزی جایش بستان می شود، زمستان نمی داند این درختان قد خمیده در زیر برف فردا به حرف می آیند، فردا فوج فوج کبوتران عاشق بر شاخسارشان لانه می سازند و همنوا با هم سیاهی و سرما را به سخره می گیرند.

شادمان تر از درختان تو هستی که خواب هایت تعبیر شده است، تو که هیچ گاه بهار را از یاد نبرده ای، تو که با جنگل جان می گیری. تو که به بچه ها آموخته ای با در خت، با خاک ، با پرنده مهربان باشند، شاخه ای نشکنند ، پرنده ای را بی آشیان نکنند به خاطر این مهرورزی توست که درختان تو را عاشق اند، تو را با تمام قد خمیدگی ات دوست دارند.خداوند رؤیا هایت را اجابت می کند چرا که تو جان جهان را عاشقی.

 نامت تمام طراوت زمین را در خویش دارد. تو را با همان لبخند خورشیدی ات عاشقانه دوست دارم.نامت مثل سپیداران آبادی برفراز باد !نامت سبز و زلال باد!

  • عیسی ایزانلو

پاییز

شیروان

اسماعیل حسین پور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی