ما چه مظلومیم...!
يكشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۲، ۰۸:۵۷ ق.ظ
در اوایل انقلاب مردم یک آبادی که عاشق ایران و انقلاب بودند و هستند با شنیدن خبر حضور بچه های «جهاد سازندگی» در روستایشان سر از پای نشناختند و پیر وجوان هزاران متر به پیشوازشان رفتند و از دور غباری پیدا شد و شور و شادمانی برخاست که ماشین جهادی ها آمد.
وقتی غبار نشست و مردم نزدیکتر رفتند و آنان را در آغوش گرفتند پیرمردی که چشمانش کم فروغ بود و دستانش را سایبان صورتش کرده بود از فرد کناری اش پرسید: او کیست که به همراه جهادی ها آمده است؟ قیافه اش آشناست؟ مرد گفت: پسر فلانی است، همان که مدتی خان آبادی بود. پیرمرد با حسرتی عمیق گفت:« مردم برگردید. برگردید به خانه هایتان بروید! ما از دست اینها انقلاب کردیم حالا باز هم که اینها همه کاره آبادی شده اند.»