سلام خدا !
سلام خدا !
میدونی ، کاش یه جوری منو توانمند میکردی که یه قانونی وضع کنم ، نه نه ، اراده میدادی من یه کارایی بکنم ، نه ، اصلا جرات می دادی من یه چیزایی رو می گفتم ، چرا منو از زل زدن تو چشم ها عاجز کردی ...
یکی نیست بگه اخه استاد محترم ، حق الناس سرت نمیشه ، نشه ، ولی بفهم که تو استادی ، قبلش انسان بودی ، تو برای درس دادن اومدی ، نه برای مقاله نوشتنت ، کلاسو مث ادم برگزار کن ، دو کلوم به ما چیز یاد بده ، ما بدبختا تو این سایت و اون سایت نچرخیم و لاتین ... ! بعد اینقد از وضع مملکت ودانشگاه نگو ، که امثال خودت خرابش میکنن ..
چیزیی که زیاد کردن دانشگاه ، مدرکهای مفتکی ، بیکاری های خیابونی ، استادای پوزکی
شیطونه میگه فرار مغزها شم ... والا !
حالا من کار به من کارتهای مسخره و دانشگاهشون ندارم که چهار طبقه میری بالا واسه گرفتن لب تاب باز بیا پایین و چهار طبقه برو بالا که کلاس داری ، من میگم الان که زانو درد شدم و سه دور رفتم و اومدم، کاش ...
هیچی ، بی خیال ، عادی باش ، همه چی ارومه ..
- ۹۲/۰۸/۲۱