جمعه
چقدر سخت است تباهی را در مقابل چشمان منتظر به نظاره نشستن
و پایان سرخ اندیشه های سبز را دیدن!
چقدر سخت است با چشمان باز خفتن
و سیاهی نشسته بر دامان حقیقت را نگریستن
و چه ناشکیباست
هجران تو ....
هنگامی که ذکر حضورت با تسبیح ثانیه ها ،بر لب های زمان جاریست
و ظرف زمین هنوز ظرفیت ظهورت را ندارد!!!
اما چه زود خواهد آمد
که شمیم وجودت ریه های خالی از بودنِ انسان را پر کند
و حرم نفسهایت گرمابخش قلب های قندیل بسته ی بشر شود!
این جمعه هم نیامدی و چشمان خیس و منتظر مان به وعده گا آمدنت خشکید...
التماس دعا
و من الله توفیق